درباره‌‌ی مکس اینشتین (آزمایش مبتکرانه)

«مکس زود بيا همه منتظرن تا ماجرا رو بدونن.» ماجراي من رو؟ بله پس فکر کردي براي چي کتابت رو مي خرن؟! «کتاب؟! آخرش جيمز پترسون کار خودش رو کرد و ماجرا رو نوشت آره؟» نبايد مي نوشت؟ مگه رازه؟ يه جورايي به روز مثل هميشه از دانشگاه به طبقه بالاي اصطبل برميگشتم و به اختراع جديدم فکر مي کردم که... يه اتفاقاتي برام افتاد.... و ... عضو يک گروه عجيب با بچه هاي شبيه خودم شدم ما قراره با مأموريت هايي که داريم دنيا رو نجات بديم. چه جور مأموريت هايي؟ مأموريت هايي که کار هر کسي نيست چون در اونها تخيل از دانش مهم تره!

آخرین محصولات مشاهده شده