دربارهی ملکه مارها و چند داستان دیگر (زیباترین داستانهای 1001 شب 2)
خيلي از بازرگانان در ميان جمع خواستند كنيز را بخرند، اما دختر به هيچكدام راضي نشد. دست آخر صاحب كنيز رو كرد به دختر و گفت:«پس خودت يكي را انتخاب كن. به اين جمع نگاه كن و خودت يكي را از ميان آنها انتخاب كن تا تو را به او بفروشم.» كنيز به دقت به چهره آدمهايي كه دور تا دورش را گرفته بودند نگاه كرد و يك دفعه چشمش به علي مجدالدين افتاد كه گوشهاي ايستاده بود. يك آن احساس كرد قلبش به تپش افتاده. بياختيار دستش را بلند كرد و انگشتش را به سمت او گرفت. گفت:«اين همان مردي است كه دلم ميخواهد او مرا بخرد.» همه بازرگانان برگشتند و به علي نگاه كردند كه با تعجب به كنيز خيره شده بود. زمرد گفت:«جز اين مرد، هيچكس را نميخواهم.» رو به صاحبش گفت:«تو قول دادي مرا به هركس خودم خواستم ميفروشي.»
كد كالا | 230138 |
زبان | فارسی |
نویسنده | سیامک گلشیری |
سال چاپ | 1397 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 176 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.7 * 21.7 * |
نوع جلد | گالینگور |
وزن | 354 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.