درباره‌‌ی معماری یا انقلاب (مشکلات و چشم اندازهای 1 حرفه رو به افول)

معماران، نيروي کار بي‌ثبات‌اند. علي‌رغم علاقه‌ي عمومي به رشته، و بازارِ ‌ظاهراً در حال گسترشِ خدمات معماري، معماران هنوز در مقايسه با ساير مشاغل مشابه، دستمزد کمي مي‌گيرند. کار معماران -از هر جنسي که باشد؛ زيبايي‌شناختي، فنّي، اجتماعي، سازماني، اداري- نياز به تغيير ساختاري دارد تا قدر و منزلت آن بالاتر، و پيوندش با جامعه عميق‌تر شود. تازماني که معماري شيوه‌ سوءاستفاده و استثمارگرايانه را در دفتر و کارگاه، جايز مي‌شمارد، نمي‌تواند بر نقش خود در قبال منافع عمومي پافشاري کند. نمي‌توان بين آنچه که «براي جهان» توليد مي‌کنيم، و نحوه‌ي توليد آن، تفکيک قائل شويم. معماران اکنون ديگر نمي‌دانند که چه ايده‌هاي کلّي‌اي بايد رويکرد آن‌ها را به کارشان تعيين کند. آن‌ها به بن‌بستي دوگانه رسيده‌اند: از يک سو، آموزش معماري گرفتار «بي‌ربط‌بودن» است؛ از سوي ديگر، حرفه‌ي معماري نيز بدون ابزار مقاومت، بازانديشي و بازابداع، به همان اندازه‌ي آموزش، به حاشيه رفته است. بحران‌هاي شهريِ امروز، نيازمند نظريه‌هاي جديد، اشکال جديد عمل، و روش‌هاي مختلف دانستن و اقدام است. ما نيازمند پرورش نسل‌هايي از معماران با حسّاسيت‌هاي اجتماعي هستيم، که نگاهشان معطوف به فضاهايي است که مردمِ روزمرّه در آن زندگي مي‌کنند، تا تلاش ‌کنند چنين فضاهايي را سرزنده و زيستني کنند؛ معماران و طراحاني که در برابر نابرابري‌ها، تغييرات پرشتاب آب‌و‌هوايي و خصوصي‌سازيِ همه‌‌چيز، موضع بگيرند و شيوه‌هاي خود را بر اين اساس هماهنگ کنند. دانشگاهيان بايد درگير نابرابري در دنياي واقعي باشند و دانش معماري را نه‌تنها براي مخاطبان دانشگاهي، بلکه همچنين براي شهروندان و سياست‌گذاران توليد کنند.

آخرین محصولات مشاهده شده