درباره‌‌ی مرگ‌های مرموز (خانم مارپل کوچک و تبهکاران ناشناس 2)

بيدي فورد، معروف به بيبي شوگرکندي، ستاره صحنة و سينما، حالت تهوع عصبي داشت. جلوي کاسة توالت فرنگي زانو زده و منتظر نشسته بود تا حالت تهوعش بگذرد. هميشه قبل از يک اتفاق مهم، پيش‌نمايش‌ فيلم‌ها، شب‌هاي افتتاحيه و کنسرت‌ها دچار چنين حالتي مي‌شد. هرجور حضور در مجامع عمومي او را به اين ترس دل و روده به هم زن افتضاح دچار مي‌کرد. امروز چطور؟ خب، او نمي‌توانست موقعيتي مهم‌تر از اين را تجسم کند. پس حالت تهوعش طبيعي بود. حالا بدترين قسمت ماجرا را پشت سر گذاشته بود: حالت تهوعش فروکش کرده بود. کف دست‌هايش را روي لبة کاسة توالت گذاشت و سعي کرد با فشار روي آن سر پا بايستد. صداي قدم‌هاي آرام را پشت سرش نشنيد، نزديک شدن کسي را هم نديد. فقط زماني‌که دستي سرش را چسبيد و آن را محکم به سمت کاسة توالت هل داد، متوجه ماجراي وحشتناکي شد که داشت اتفاق مي‌افتاد...

آخرین محصولات مشاهده شده