دربارهی مادر بدجنس من و اسکلت خوب (مجموعه داستان)
به مادرم گفتم : تو خيلي بدجنسي
پانزده سالم بود و جواب پس ميدادم.
-اين حرفت رو يک جور تعريف تلقي ميکنم. آره ... من بدجنسام، بدجنس به همون معنايي که ديگران تصور ميکنند، اما از بدجنسيام در راستاي مصلحت استفاده ميکنم.
-که اينطور، من هم باور کردم. اصلا کي تعيين ميکنه مصلحت چيه؟
ما داشتيم در مورد دوست جديدم برايان بحث ميکرديم. مادرم در آشپزخانه بود و داخل هاون چيزي ميکوبيد. او بيشتر مواقع، به جاي خرد کردن، از هاون استفاده ميکرد. اگر در مورد مواد داخل هاون پرس و جو ميکردم و ميگفت سير و جعفري، ميفهميدم کبکش خروس ميخواند. اما اگر مي گفت: سرت به کار خودت باشه ... ندوني راحت تري...هروقت به اندازه کافي بالغ شدي، بهت ميگم، ميفهميدم دنبال دردسر ميگردد. مادرم از زمان خودش جلوتر بود و بايد اعتراف کنم در محلهاي مثل محله ما اغلب مردم هنوز متوجه اين موضوع نشده بودند.
كد كالا | 283619 |
زبان | فارسی |
نویسنده | مارگارت اتوود |
مترجم | هدی طاهری |
سال چاپ | 1401 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 172 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14 * 21 * 1 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 178 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.