فروپاشي يك روايت معمولي نيست. هر كلمه از كتابي كه در دست داريد رنگ و بوي ترس، وهم و ترديد دارد. روايتي كه راوي‌اش قابل اعتماد نيست، روايتي كه هر لحظه تمام اتفاقات قبلي رنگ عوض كرده و ترديد را همراه هميشگي مخاطب خود مي‌سازد. لحظه به لحظه همراه با شخصيت‌هاي داستان شاهد سير فروپاشي خواهد بود. آيا آنچه در لحظه اتفاق مي‌افتد حقيقت دارد يا زاييده توهمات ذهني كساندرا، شخصيت اصلي داستان، است؟ اگر نتوانيد به خود اعتماد كنيد به چه كسي مي‌توانيد؟ «باد شديد از ميان درخت‌ها داره ماشين كوچكم رو از جا مي‌كنه و در حالي كه دارم سعي مي‌كنم ماشين رو ثابت تو جاده نگه دارم، به يه سراشيبي مي‌رسم. براي چند لحظه وحشتناك، چرخ‌ها از زمين جدا مي‌شن و قلبم مياد تو دهنم و حس ترن هوايي بهم دست مي‌ده. آب از كنار ماشين مثل آبشاري روي شيشه جلو سرازير مي‌شه و ديد من رو براي يك لحظه كاملا كور مي‌كنه. در حالي كه ماشين داره تو گودال آب گير مي‌كنه فرياد مي‌زنم: "نه"!»