درباره‌‌ی غلامرضا غلامرضا را کشت (روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی)

اين شروع روايتي جسورانه، دقيق و متاثرکننده از زندگي و مرگ يکي از بزرگ‌ترين قهرمانان کشتي ايران و جهان است. غلامرضا تختي بدون شک يکي از چهره‌هاي منحصر به فرد تاريخ معاصر ايران است. او را مي‌توان در قامت يک کهن‌الگو تصوير کرد؛ پهلوان، مرشد و عياري که در حافظه تاريخي ملت ما ماندگار شده است. طبيعي است که مثل هر اسطوره ديگري پيرامون او هم مکرر افسانه‌پردازي و شايعه شده است. همين امر چهره واقعي او را در پرده‌اي از ابهام باقي گذاشته و حقيقت مرگ و زندگي او را رازآلود و مکتوم ساخته است. مهدي ميرمحمدي در کتاب «غلامرضا غلامرضا را کشت» قدم بزرگي براي نزديک شدن به حقيقت بي‌غبار برداشته است. بيراه نيست اگر بگوييم ميرمحمدي در چند سالي که براي اين موضوع پژوهش کرده هيچ سند مهمي اعم از عکس، نوشته، مصاحبه و يا اظهارنظري را از قلم نينداخته است. راوي دوم شخص ريزبين و دقيق آن شما را در جريان لحظه به لحظه ساعات منتهي به مرگ غلامرضا قرار مي‌دهد. اما بعد ميرمحمدي با چيره‌دستي دوربينش را عقب‌تر مي‌آورد و تصوير پشت تصوير، خواننده را در ماجرايي مجذوب‌کننده فرو مي‌برد. پرتره تختي هرگز در اين افق ديد تازه گم يا فراموش نمي‌شود.در پس‌زمينه هم مي‌توان تمام رخدادهايي را ديد که خم به ابروي او و چين به صورتش مي‌اندازند. هنر ميرمحمدي اين است که علي‌رغم ارادت آشکارش به جهان پهلوان، پژوهش منصفانه و دقيقي انجام داده و حاصل آن را تبديل به روايتي جذاب کرده است. روايتي که پس از خواندنش تازه مي‌فهميم چيز زيادي درباره تختي نمي‌دانسته‌ايم. قهرمان بلندآوازه‌اي که روياهاي بزرگي در سر داشت. اما در آوردگاه مبارزه مقهور بدل‌کاري‌هاي زمانه شد و فنون عجيبي که يکي پس از ديگري از آستين روزگار بيرون مي‌آمد او را اسير خاک کرد.

آخرین محصولات مشاهده شده