اثري است از هاينريش بل، به ترجمه‌ي سپاس ريوندي و چاپ انتشارات ماهي. هاينريش بل، نويسنده‌ي آلماني و از چهره‌هاي عدالت‌جو در ادبيات اين کشور، سال 1917 متولد شد و سال 1985 درگذشت. نويسنده در کتاب پيش رو، در قالب داستان و پنهان پشت چهره‌ي يک دلقک، بسيار زيرکانه به انتقاد از مسائل اجتماعي جامعه‌ي خود پرداخته است. بخشي از کتاب وقتي داشتم تخته‌گاز از خيابان کوبلنتس پايين مي‌رفتم، دنبال يکي از آن ماشين‌هاي جماعت وزير و وکيل بودم تا بهش خط بيندازم. ماشين مامان رينگ‌هاي برجسته‌اي داشت که با آن مي‌شد به ماشين‌هاي ديگر خط انداخت. ولي صبح به آن زودي هيچ وزيري توي خيابان نبود. به لئو گفتم: «حالا جدي مي‌خواهي بروي سربازي؟» سرخ شد و سري تکان داد و گفت: «با بچه‌هاي کلاس درباره‌اش صحبت کرديم. به اين نتيجه رسيديم که اين کار خدمت به دموکراسي است.» گفتم: «خيلي خب، برو هر غلطي دلت مي‌خواهد بکن. بعضي وقت‌ها تاسف مي‌خورم که مشمول خدمت نيستم.» لئو پرسان به طرف من چرخيد، ولي وقتي خواستم نگاهش کنم، رويش را برگرداند. پرسيد: «چرا؟» گفتم: «چون دلم مي‌خواهد دوباره آن سرگردي را ببينم که مدتي پيش ما لنگر انداخته بود و مي‌خواست خانم وينکن را بکشد. لابد تاحالا سرهنگي تيمساري چيزي شده.»