درباره‌‌ی عروسکی در باغ

اشلي كامينگز خوشحال است كه همراه با مادرش از بالتيمور مي‌رود و تمام خاطرات تلخ را پشت سر مي‌گذارد؛ اما خانه‌ي جديدشان هم جاي عجيب و غريبي است. گاهي اوقات‏ نيمه هاي شب اشلي صداي گريه‌‌ي كودكي را مي‌شنود. وقتي اشلي و دوستش كريستي‏ هنگام بازي عروسكي را در باغ پيدا مي‌كنند اشلي تصميم مي‌گيرد عروسك را مخفيانه بردارد و آن را پيش خودش نگه دارد؛ اما صاحب واقعي عروسك مي‌خواهد آن را پس بگيرد؛حتي اگر هفتاد سال پيش مرده باشد...

آخرین محصولات مشاهده شده