درباره‌‌ی عروسکم گم شده

داستان اين‌کتاب، قصه‌ دختر بچه‌اي است که هنگام بازي در پارک، يک‌لنگه جوراب سفيد عروسکي را پيدا مي‌کند و در ذهن خود براي آن داستان مي‌سازد. در بخش ابتدايي اين‌کتاب آمده است: من و مادرم تابستان‌ها به پارک مي‌رويم. يک روز توي پارک چشمم افتاد به لنگه جوراب سفيد عروسکي که روي چمن‌ها افتاده بود. فکر کردم حتماً دختربچه‌اي ديشب با پدر و مادرش به پارک آمده و عروسکش موقع آب‌بازي خودش را خيس کرده و دختر بچه مجبور شده لباس‌هاي آن را عوض کند؛ اما در تاريکي شب، يک لنگه جوراب آن را جا گذاشته است. بعد هم تندتند فکرهاي ديگري به ذهنم رسيد و حتي به‌جاي يک لنگه جوراب فکر کردم عروسک روي چمن‌ها جامانده و همان وقت با آن عروسک جامانده يک داستان ساختم.

آخرین محصولات مشاهده شده