دربارهی شفق در خم جادهی بیرهگذر (جستارهایی درباره خاطره و خیال و عشق و شهر)
دوست داشتم همهچيز همانطور که هست بماند، چون اين هم ميل مشترکِ آدمهايي است که همهچيزشان را باختهاند، رگوريشهشان، توان زايش دوبارهشان. شايد حرکت کنند، اينجا و آنجا بروند.
بکوچند، آواره باشند، اما در همان حالِ گذار هم دچار يکجور سکونند؛ دقيقا چون ريشه در جايي ندارند، پس تحرکي هم به آن معنا ندارند، از تغيير واهمه دارند، و عوض آنکه در جستوجوي خاک باشند، به هر چيزي تکيه ميکنند.
تبعيدي خانه و کاشانهاش را از دست داده که هيچ، يافتن جايي ديگر هم در توانش نيست، راستش اصلا فکرش را نميتواند بکند.
بعضيهاشان که مفهوم خانه و آشيانه را هم از ياد بردهاند؛ سعي ميکنند معنا و مفهوم خانه و وطن را با جا و مکان تازهشان ازنو بسازند، درست بهسان عاشقِ وانهادهاي که عشق تازه را بر ويرانههاي عشق قبلي بنا ميکند.
بعضي آدمها تبعيد را با خود ميکشند و ميآورند و هر جا باشند بر سر خود آوار ميکنند.
كد كالا | 297390 |
زبان | فارسی |
نویسنده | آندره آسیمان |
مترجم | شادی نیکرفعت |
سال چاپ | 1402 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 168 |
قطع | پالتویی |
ابعاد | 12 * 19 * 1 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 128 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.