درباره‌‌ی شعله مرموز ملکه لوآنا

چه اتفاقي مي‌افتاد اگر خاطرات ما ناپديد مي‌شدند و مجالي دست مي‌داد که با ذهني پاک و خالي مانند يک کودک زندگي را دوباره شروع کنيم. اين موقعيت استثنايي چيزي نيست جز ازدست‌دادن حافظه و تعليق در مه فراموشي. اين داستان تصويري گويا از اين واقعيت است که انسان بدون داشتن جاي پايي محکم در خاطرات روزمره قادر به يافتن معناي خود نيست. احساس پوچي و تنهايي ناشي از اين واقعيت قهرمان داستان را ديوانه‌وار به جست‌وجوي گذشته‌ي اسرارآميز خود سوق مي‌دهد. جامباتيستا بودوني، دلال کتاب‌هاي عتيقه و متون باستاني، در پي وقوع سکته‌ي مغزي حافظه‌ي اپيزوديک خود را از دست مي‌دهد، درحالي‌که حافظه‌ي عمومي او کاملا دست‌نخورده باقي مانده و مي‌تواند آثار ادبي، وقايع تاريخي و هرچه را تابه‌حال خوانده است به خاطر آورد. جامباتيستا در آستانه‌ي نااميدي از بازيافتن حافظه و کشف هويت خود، در ميان کتاب‌هاي پدربزرگش نسخه‌اي نفيس و اصيل از آثار شکسپير مي‌يابد که شوک حاصل از آن سبب يک سکته‌ي ديگر و فرورفتن در کما مي‌شود. او در کما خاطرات ازدست‌رفته‌ي کودکي و نوجواني‌اش را دوباره زندگي مي‌کند و پي به اين واقعيت مي‌برد که تمام عمر در جست‌وجوي اولين عشق زندگي‌اش، لي‌لا سابا، بوده که در نقطه‌اي از زندگي به‌يکباره او را گم کرده است.

آخرین محصولات مشاهده شده