درباره‌‌ی شروع یک پایان (نمایشنامه)

فاطمي: ساعت يازده و نيم ديشب چند افسر مسلح و قريب به پنجاه شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهي، شصت تير به دست مثل راهزناي افسانه هاي قرون وسطايي، به خانه ي من ريختند و بدون اين که حتي اجازه بدند من کفش به پا کنم در برابر شيون خواهرم مرا به سعد آباد، کاخ سلطنتي، توقيفگاه گارد شاهنشاهي بردند. در هر اطاق خانه ام تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز نشسته بود. در اينجا نمي خوام ماجراي اين جنايت اين کودتاي ننگين اين دستبرد و تجاوز شاهنشاهي به حقوق ملت رو که با ذکاوت هيئت دولت و دکتر مصدق دفع شد تعريف کنم، بلکه مي خوام حقايقي رو که تا امروز قسمت مهم اون از مردم مخفي مونده، ذکر کنم. [ مکث ] من از محمدرضا شاه پهلوي هرگز انتظار نداشتم که شجاعت و شهامت در برابر بيگانگان به کار ببره، من حتي به قدر سلطان مراکش و بيک تونس هم حمايت از حقوق ملت رو از ايشان نمي خواستم. ولي اعتراف مي کنم که تا اين درجه ايشان رو حقير و کوچک فکر و ضعيف العقل نمي شمردم، شبيه خون به مبارزات و جهاد ملت خود بزنه و تمام محصول فداکاري ها و جانفشاني هاي مردم محروم و بينواي کشورش رو، قرباني هوس بازي ها و لاس زدن با اجنبي جماعت بکنه.

آخرین محصولات مشاهده شده