درباره‌‌ی شرط‌بند (نمایش‌نامه)

ديگر آرزويي برايم نمانده، تنها سوالم كه بي‌جواب مانده آن است كه تو با اين عظمت چگونه در اين چراغ كوچك جا مي‌شوي چگونه تو به درون چراغ راه پيدا كردي، چگونه مي‌تواني آرزوهاي اربابانت را برآورده كني من دلم مي خواهد جاي تو باشم ديگر آرزويي ندارم تا برآورده شود. مي‌خواهم از اين به بعد آرزو برآورده كنم. ارباب، اين چراغ جاي يك نفر بيشتر ندارد. هر كس به درون اين چراغ راه يافت ديگر بنده‌ي افرادي است كه بيرون چراغند و او را راهي به آزادي نيست مگر كسي داوطلبانه جايش را بگيرد و مي‌بينم كه به شناخت رسيده‌اي. مردي كه ديگر آرزو ندارد يعني آرزوي بزرگي دارد كه در مخيله‌اش نمي‌گنجد.

آخرین محصولات مشاهده شده