درباره‌‌ی شب بخیر جناب کنت و کاکتوس (نمایش‌نامه)

كسي كه در نبش يك كوچه سنگفرش باراني و آهنگ دور مه‌آلود آهسته قد كشيده، آنكه در اولين ملاقات با دين و آيين زني را ديده است تمام در قامت آبي كه محتشمانه ايستاده، آش را در ديگ بزرگ هياتي چمچه مي‌زد و مي‌گفت دور ديگ گلاب بپاشند و خلوت كنند تا بانوي سياهپوش نيمه‌شب بيايد و روي آش پنجه بگذارد، و من كه هرگز جاي پنجه‌اي نديده‌ام؛ اما از ميان آن همه شكل و نشانه و زيبايي به عصمت معني رسيده‌ام، چطور مي‌توانم تناسب عالي يك تركيب، آن رقص ربوبي فرم را در كلام و صحنه نبينم؟ كه معني عالم براي من همه در فرم است.

آخرین محصولات مشاهده شده