درباره‌‌ی شبی در خانه درختی (داستان های وشاره 2)

نگاهمان مي‌افتد به ته چاه و نوري که براي چند لحظه مانند ستاره‌اي در شبي تاريک سوسو مي‌زند. مجال ماندنمان نيست. هراسان و لرزان مثل عنکبوت‌ از سينه‌ي چاه بالا مي‌آييم و از دهانه‌ي آن بيرون مي‌زنيم و بي‌آنکه پشت سرمان را نگاه کنيم يا گيوه‌هايمان را بپوشيم از چاه و کبوترهاي مرموزش فرار مي‌کنيم، اما تيغزارهاي اطراف چاه...

آخرین محصولات مشاهده شده