درباره‌‌ی ساعت شوم

پليسي كه پشت در را گرفته بود، در را باز كرد. تفنگش را قراول رفت و سوت كشيد. 2 پليس به طرف مهتابي دويدند و چندين تير هوايي شليك كردند. مردم دو طرف خيابان پراكنده شدند. در اين وقت زني شيون‌كنان از گوشه‌اي پيدا شد. شهردار مادر پپه آمادور را شناخت. با يك جست وارد قرارگاه شد. و از روي پلكان آمرانه به پليس گفت: «اون زنو نگه دارين.»

آخرین محصولات مشاهده شده