درباره‌‌ی روان پریشی از منظر روانکاوی فرویدی

مفهوم روان‌پريشي پيش از پيدايش روان‌کاوي، به طور عمده در چارچوب روان‌پزشکي باليني و از خلال توصيف سمپتوم‌ها و دسته‌بندي‌هاي باليني فهم مي‌شد روان‌پزشکاني چون اميل کرپلين با تمرکز بر نمودهاي عيني‌اي چون گسست انسجام رواني، اختلال در اراده، سستي عواطف و هذيان‌هاي پيچيده کوشيدند ساختاري براي فهم اين پديده ايجاد کنند. اما با ظهور روان‌کاوي، افقي نو در تبيين پديدارهاي روان‌پريشانه گشوده شد؛ افقي که هدف آن صرفا توصيف سمپتوم‌ها نبود، بلکه تمرکز آن بر فهم سازوکارهاي ناآگاه و تحليلي ساختارمند از ريشه‌هاي سايکوپاتولوژي بود. زيگموند فرويد از همان آغاز در مسير نظريه‌پردازي خود جايگاه مهمي براي روان‌پريشي قائل شد. او در دوره‌هاي مختلف تحول نظري‌اش از تلاش براي تبيين سازوکارهاي دفاعي گرفته تا بازنگري در نظريه‌ي رانه‌ها و ساختار روان به طور مکرر به موضوع روان‌پريشي بازگشت و تلاش کرد درکي ژرف‌تر از آن ارائه دهد. کتاب حاضر با تمرکز بر تطور تاريخي انديشه‌هاي فرويد مي‌کوشد صورت‌بندي منسجمي از روان‌پريشي از منظر روان‌کاوي فرويدي به دست دهد. در اين مسير نخست به تمايز مفهومي ميان روان‌پريشي و روان‌نژندي در آثار آغازين فرويد پرداخته مي‌شود. سپس به تحليل او از وضعيت‌هايي چون، پارانويا، اسکيزوفرني و ملانکوليا بر اساس مطالعات موردي و نوشتارهاي تحليل‌ايش پرداخته شده است. همچنين نقش محوري نظريه‌ي نارسيسيزم در توضيح سازوکارهاي پاتولوژيک روان‌پريشانه و بازبيني‌هاي مفهومي فرويد در سال‌هاي پس از 1920 مورد بررسي قرار گرفته است

آخرین محصولات مشاهده شده