درباره‌‌ی راز هتل مرغابی

مرغابي گفت: «از کجا ميدوني اونا چي لازم دارن؟» منشي گفت: «چشم‌ها جانم.. من از چشم اونا به دنيا نگاه مي‌کنم.» مرغابي توي چشم‌هاي منشي هتل نگاه کرد و گفت: «ولي من تا حالا همه‌چيز رو از چشم خودم ديده بودم!»

آخرین محصولات مشاهده شده