درباره‌‌ی دگردیسی شیء معمولی (فلسفه ای برای هنر)

اگر به«چشمه»‌ي مارسل دوشان نگاه کنيد، آبريزگاهي است مثل بسياري از آبريزگاه‌هاي ديگر که احتمالاً مي‌توان در يک هتل بين راهي پيدا کرد. يا «جعبه‌هاي بريلو»ي اندي وارهول را در نظر بگيريد. کانت به ما مي‌گويد اگر اين سوژه‌ها قواي شناختي ما را به نوعي هم‌آهنگي وا مي‌دارد، پس مي‌توان بر آن‌ها هنر نام نهاد و زيبا ناميدشان. اما اگر چنين باشد، بايد اين حکم را به همه‌ي آبريزگاه‌هاي ديگر نيز تسري داد. اما مي‌دانيم که اين‌گونه نيست. پس چه چيزي در نظريه‌ي کانت جا افتاده؟ چه مي‌‌شود که اشيايي تا بدين اندازه معمولي به اثر هنري بدل مي‌شوند اما ديگر اشياء نظير آن‌ها از اين دايره بيرون مي‌ماند؟ آرتور دانتو در «دگرديسي شي معمول» خودش را با يکي از بنيادي‌ترين پرسش‌ها در زيبايي‌شناسي در مي‌اندازد: چه چيزي يک شيء را به اثر هنري بدل مي‌کند؟ او تحليل مي‌کند که هنر با ويژگي‌هاي اثر هنري تعريف نمي‌شود، بلکه با ايده‌ها، معاني و چارچوب‌هاي تفسيري‌ پيرامون آن تکوين مي‌يابد. او درست در مقابل نظريه‌هايي مي‌ايستد که از ويژگي‌هاي زيباشناختي يا اکسپرسيو براي شناسايي آثار هنري بهره مي‌گيرند. استدلال او اين است که چنين ويژگي‌هايي براي تمايز ميان اشياي صرفاً واقعي و آثار هنري کافي نيستند، به‌ويژه در مواردي که يک شي صرفاً واقعي و يک اثر هنري چنان از نظر ظاهري مشابه‌اند که با مشاهده‌ي صرف نمي‌توان ميان آن‌ها تفاوت قائل شد. براي توضيح اين نکته، دانتو به سراغ مجموعه‌اي از اشيا مي‌رود که همگي ازنظر ظاهري يکسان‌اند، اما همه‌ي آن‌ها در زمره‌ي آثار هنري قرار نمي‌گيرند.

آخرین محصولات مشاهده شده