درباره‌‌ی خروج آخر

درست در زماني که تدمک کاي مي رفت تيري به مغزش شليک کند، مردي ناشناس با سماجت خاصي زنگ خانه‌اش را به صدا در مي‌آورد و سرنوشتش را تغيير مي‌دهد. سپس تد به روي ميز کارش يادداشتي را با خط خودش مي‌بيند به اين مضمون: در را بازکن. اين آخرين شانست است. ولي او به ياد نمي‌آورد که اين کمات را نوشته باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده