درباره‌‌ی خاکستر و پادشاهی نفرین شده (پادشاهی نایکسیا 2)

در پايان کژاري، تمام چيزهايي که اوريا زماني حقيقت مي‌پنداشت، نابود شده‌اند. او که اکنون در قلمرو پادشاهي خود زنداني شده، براي تنها خانواده‌اي که داشت سوگواري مي‌کند و از خيانتي دردناک در بهت‌ و حيرت است، حتي از حقيقت خون و تبار خود هم بي‌خبر است. فقط از يک چيز اطمينان دارد: به هيچ‌کس نمي‌تواند اعتماد کند، به ويژه به رين. قلمرو خاندان شب هم از هر سو در محاصره‌ي دشمنان است. نجيب‌زادگان رين هيچ تمايلي به پذيرش يک پادشاه تبديل‌شده ندارند، به‌ويژه پادشاهي که زماني برده بوده. از سوي ديگر، خاندان خون چنگال‌هاي خود را در قلمرو پادشاهي فرو برده و کم مانده آن را از درون متلاشي کند. وقتي رين پيشنهاد اتحادي پنهاني را به اوريا مي‌دهد، پذيرش اين معامله تنها شانس او براي بازپس‌گيري پادشاهي و انتقام از معشوقي است که به او خيانت کرده. ولي براي اين کار بايد دست به دامان قدرتي باستاني و ويرانگر شود که با بزرگ‌ترين رازهاي پدرش گره خورده است. درحالي‌که اوريا گذشته‌اش را کندوکاو مي‌کند و با آينده روبه‌رو مي‌شود، مجبور است بين واقعيت خونين به‌چنگ‌آوردن قدرت و عشق ويرانگري که مي‌تواند به سقوط او منجر شود، يکي را انتخاب کند.

آخرین محصولات مشاهده شده