درباره‌‌ی حکایت عشقی بی‌قاف بی‌شین بی‌نقطه (مجموعه داستان)

ديشب توي پله‌هاي خونه ليز خوردم. بس كه تند تند مي‌رفتم بالا. زانوم زخمي شد. قوزك پام خراش برداشت. مادرم گفت:((حواست كجاست، دختر؟)) شب، قبل از خواب توي رختخواب مثل بچه‌ها بغض كردم و تا دير وقت گريه كردم. به خاطر زانوم نبود. به خاطر قوزك پام نبود. تسمه كفشم پاره شده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده