درباره‌‌ی حسن کچل و چوپان دروغگو (سفر حسن کچل به قصه‌های شیرین ایرانی)

مدتي ايستاد. به دور و بر نگاه كرد. گوسفندها علف مي‌خوردند و بع بع مي‌‌كردند. احمد هم مشغول ني زدن بود.. حسن كچل خيلي گرسنه‌اش بود. با خود گفت: نان و كره‌ام را بخورم و بعد بروم جلو ببينم چه خبر است. حسن كچل را پير و جوان مي‌شناسند: شخصيتي تپل، كچل، تنبل و بازيگوش كه بچه‌ها خيلي دوستش دارند و قصه‌هاي زيادي از او خوانده‌اند. ولي اين دفعه حسن كچل قصه‌اش با هميشه فرق دارد وچوپان دروغ‌گو را مي‌بيند. اين‌كه چطور، كجا و چگونه... مي‌تواني همين الان كتاب را باز كني، آن را بخواني و ماجراهاي هيجان‌انگيزش را دنبال كني.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده