درباره‌‌ی بپر بالا

مو فرفري خيلي تنها بود. حوصله‌اش سر رفت. سوار ماشين كوچولوي آبي‌اش شد و راه افتاد... بيب بيب... كنار رودخانه رسيد. يك چيزي پريد توي ماشين...

آخرین محصولات مشاهده شده