درباره‌‌ی بیروت 75

به بيروت كه آمدم، قد و بالايم بلندتر از شب بود. سرتاسر دريا هم كوچك‌تر از آن بود كه بسترم شود. چادر تاريكي كه با ستاره‌ها سوراخ‌سوراخ شده بود،‌ تنگ‌تر از آن بود كه سوداهايم را دربر بگيرد. اما حالا چه... بيروت از پيش چشمم كنار رفته و. مرا مثل يك گوش‌ماهي توخالي به ساحل تف كرده است. پوسته صدايي مي‌شنوم كه در من زار مي‌زند، صدايي مثل صداي گوش‌ماهي. آه، بيروت! چه شد، چه شد، چه شد؟!

آخرین محصولات مشاهده شده