درباره‌‌ی برخاسته از خاک سیاه

راستش وقتي ديدم تخم‌ها آن‌طور در لانه جا خوش کرده‌اند، ياد خودم و برادرهايم و خانه‌مان در ساسکاچوان افتادم. به اين فکر کردم که سينه‌سرخ مادر چقدر آن تخم‌ها را دوست داشت و چقدر خوب به‌همراه خانواد? برايان از آن‌ها مراقبت مي‌کرد و حسودي‌ام شد. تخم‌ها مادر داشتند و من و برادرهايم ديگر مادر نداشتيم. به‌همين‌خاطر برشان داشتم. فکر کردم اگر تخم‌ها مال من باشد، همان عشقي که آن‌ها داشتند، به من هم مي‌رسيد و به اين معني بود که مهر مادري دوباره يک‌جورهايي نصيبم مي‌شد.

آخرین محصولات مشاهده شده