درباره‌‌ی براندویی که عرق‌گیر خیس پوشیده (مجموعه شعر)

ما زندگی کردیم و ترسیدیم. ما زندگی کردیم و چک خوردیم. ما توی هر چاهی فرو رفتیم. ما توی هر شهری کتک خوردیم. ما خاطرات مبهمی داریم. که روز و شب کم‌رنگ‌تر می‌شد. دیوارها را هر چه می‌کندیم. سلول‌هامان تنگ‌تر می‌شد. مثل دو ماهی ـ قرمز مغرور. تا آخر دریا جلو رفتیم. ما عاشقی کردیم و افتادیم. ما عاشقی کردیم و لو رفتیم...

آخرین محصولات مشاهده شده