درباره‌‌ی آرزوهای بزرگ

نام خانوادگي من پريپ، و اسم کوچک من پيليپ است. از کودکي، هر دو اسم را ادغام کردند و مرا پيپ صدا زدند. من با خواهر و شوهر آهنگرش در منطقه‌اي مردابي زندگي مي‌کردم. اولين خاطره آشکاري که به ياد دارم، روز سردي در هفت سالگي‌ام بود. من به تنهايي در حياط کليسا سرِ مزار والدينم بودم. مي‌دانستم که زمينِ صافِ هموار پشتِ حيات کليسا مرداب بود. خط خاکستري، رودخانه است و باد از سمت دريا مي‌آيد. و مي‌دانستم آن توده لرزاني که مي‌خواست گريه کند پيپ بود. صداي وحشتناکي گفت: "صدات رو ببُر!" مردي از ميان گورها برخواست. "بي حرکت بمون، شيطان کوچک، وگرنه گلوتو مي‌برم!"

آخرین محصولات مشاهده شده