هانيه، پرستاري است كه براي مراقبت از يك بيمار و مجروح جنگي كه پس از آزادي از اسارت از زندانهاي عراق و گذشت سالها، در بستر بيماري زجر ميكشد، انتخاب ميشود. با شنيدن سرگذشت بيمار، در پي زندگي گذشته او، بقصد بهبود هر چه زودتر او، عاشقش ميشود... داستاني كه...
چشمها آيينه وجود انسان هستند. زندگي هر كسي در چشمانش نهفته است. چشمها ميتوانند گريه كنند، بخندند، حرف بزنند و حتي به شما قدرتي ماورايي بدهند. چشمها سرچشمه ورود به دنياي تصور و خيال هستند. شايد چشمان تو نيز خاص باشد...
بيا باور كنيم كه دلواپسيم.
بيا باور كنيم كه هنوز آب از سر اين رابطه نگذشته.
هنوز من براي تو شعر ميگويم و تو دلتنگيات را به روي كسي نميآوري.
باور كنيم كه آدميزاد با هر رها كردني، ذرهاي از خودش را ذوب ميكند.
با هر رها كردني يك عالمه تنهايي ميآي...
آدمهاي خيالباف هميشه حالشان خوب است. با كسي كه دوستش دارند، به ميهماني ميروند، چاي مينوشند و ميرقصند. شاد شادند. كسي را كه دوستش دارند هميشه هست. نه ميرود، نه ميميرد و نه خيانت بلد است. آدمهاي خيالباف خوشبختترينند. آنقدر فكر ميكنند تا باورشان شود...