درباره‌‌ی گل جهنمی

آلپر جاني گز در رمان گل جهنمي از زبان كودكي كه مانند كودكان ديگر بزرگ نمي‌شود و رشد نمي‌كند نوري بر پيكره زندگي رازآلود مي‌تاباند تا در ميان سايه‌ها به جستجوي معنا‌ي زندگي برآيد. راوي داستان، در پي سرنخ‌هايي از زندگي پيرامون خود، رازهايي از خاكستر و ويرانه‌هاي زندگي كشف مي‌كند كه در پس مغلمه‌اي از عشق و نفرت و مرگ مدفون شده‌اند. واژه‌ها، سكوت‌ها، آهنگ‌ها، پشيماني‌ها، سوگندها، خيانت‌ها، خنده‌ها، اشك‌ها، شادي‌ها، نااميدي‌ها و چهره‌ها، بيش از هر چيز چهره‌ها. شما مي‌دانيد از چه سخن مي‌گويم. عشق‌ها خاكستر مي‌شوند، پدرها مي‌ميرند و قصه‌ها به پايان مي‌رسند. كسي بايد باشد تا ويرانه‌ها را از نو بسازد، براي همين است كه همه بچه‌ها رشد مي‌كنند و بزرگ مي‌شوند، جز يكي؛ كسي كه سايه‌اش را از دست مي‌دهد، خود به سايه تبديل مي‌شود.

آخرین محصولات مشاهده شده