درباره‌‌ی لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد (40 دیالوگ و 12 روایت برای نمردن)

- گفت: جمعه‌ها آدم خيلي دلش مي‌گيره ولي از اون بدتر عصر جمعه خونه باشي و بارون بزنه - گفتم: آره؛ اين‌جوري كه آدمو خفه مي‌كنه - گفت: مي‌دوني؟ خيليا توو جمعه شاعر شدن! تو تا حالا جيزي توو جمعه‌ها نوشتي؟ ژ گفتم: من جمعه‌ها رو شيه‌ي بخارگرفته‌ي پنجره، با انگشت مي‌نويسم: ”لطفا يكي مرا از مرگ نجات بدهد“

آخرین محصولات مشاهده شده