درباره‌‌ی خیال‌پرداز (مجموعه داستان)

پاتر تقريبا چهل و يك ساله بود كه عاشق لوري بنت شد. نمي‌دانست چرا لوري بنت در پاريس زندگي مي‌كند؛ آن‌جا نه كاري داشت و نه به خاطر شخص خاصي آمده بود. به نظرش خيلي جوان بود، حدودا نصف سن او. آشنايي لوري با تاريخ از جنگ ويتنام شروع مي‌شد و فصل پيدايش تورات را كودكي‌اش در كانادا مي‌دانست. پيوتو كه مي‌دانست مدت‌هاست نه ايماني برايش مانده، نه عشق و نه حتي حق انتخاب، از تماشاي ميراث آزادي بي‌مهاباي او مي‌ترسيد. اين‌جا پابند پاريس و متكي به ويزا و سيستمي از الطاف مرموز شده بود كه پاسپورت لهستاني‌اش به آن وابسته بود. دستانش را با طنابي سست و گره‌اي خفت بسته بودند. اگر ناگهان تكان مي‌خورد، گره محكم‌تر مي‌شد. دامنه حركاتش محدود بود و مي‌بايست جانب احتياط را نگه دارد. دنياي جديد عشق، گاهي گسترده‌تر از حدي به نظر مي‌رسيد كه بتوان در آن آرامش داشت، هر چند لوري آن را به راحتي اشغال كرد.

آخرین محصولات مشاهده شده