دربارهی جزیره شاتر
ناگهان حفظ كردن رويا سختتر شد... عطر و بوي دلورس رو به محو شدن داشت... ما قرار بود با هم پير بشيم، دلورس. بچه داشته باشيم. زير درختهاي كهنسال قدم بزنيم. من شاهد ظاهر شدن چينهاي صورتت باشم و بدونم هر كدوم از اين چين و چروكها چه زماني ظاهر شدن. با هم بميريم. ولي حالا چي؟ اين چيزي نبود كه آرزوش رو داشتم.