اگر مي‌خواهيد مثل باب اسفنجي طرفدار حفظ محيط‌زيست شويد، مطالب داخل كتاب را بخوانيد! آقاي خرچنگ كه مي‌خواست پول دربياورد، استخري پشت رستورانش درست كرد ولي چون هوا سرد بود مشتري نداشت. او به فكر افتاد تا با آتش‌زدن لاستيك هوا را گرم كند ولي نمي‌دانست چه بلايي سر محيط‌زيست مي‌آورد تا اين‌كه يك روز... وقتي باب اسفنجي در كار طبيعت مداخل مي‌كند، نظم طبيعت را به هم مي‌ريزد و موجب گرم شدن بي‌كيني‌باتم مي‌شود! آيا او مي‌تواند قبل از اين‌كه دير شود، ضرري را كه به طبيعت زده، جبران كند؟