درباره‌‌ی ایبی در سرزمین عجایب (قصه‌ها عوض می‌شوند 10و نیم)

دارم در كنار بهترين دوستانم يعني فرانكي و رابين، و ـ اه اه‌! ـ پني پر افاده، روزم را مي‌گذرانم و اصلا هم منتظر اتفاق‌هاي جادويي نيستم. البته تا وقتي كه فرانكي مي‌افتد توي چاله‌ي مزموز پشت خانه‌ي پني... و بعد هم همگي از سرزمين عجايب سر در آورديم. من قبلا هم به سرزمين قصه‌ها رفته‌ام، ولي توي سرزمين عجايب همه چيز قاطي پاتي است. اين‌جا نوشيدني‌هايي پيدا مي‌شوند كه آدم را چندين برابر بزرگ‌تر مي‌كند يا كيك‌هايي كه آدم را ريزه‌ميزه مي‌كند. تازه، كرم‌هاي ابريشم از خودراضي و ملكه‌ي بدجنس قلب‌ها-كه ميخواهد مارا به دادگاه بكشاند-هم اين‌جا هستند. حالا ما بايد اين كارها را بكنيم: معماهايي را كه گربه طرح مي‌كند حل كنيم. همراه كلاه‌دوز ديوانه برويم برويم به يك مهماني عجيب. با آليس حسابي دوست بشويم. فرانكي را پيدا كنيم. وگرنه تا ابد توي سرزمين عجايب گير مي‌افتيم.

آخرین محصولات مشاهده شده