درباره‌‌ی اپل و رین

مادر «اپل» يازده سال تمام است كه از پيش او رفته. بالاخره وقتي بر مي‌گردد. اپل خيال مي‌كند تمام مشكلاتش تمام شده. يك سوال هميشگي دارد: اصلا چرا مادرش رفت؟ يعني مادرش برخلاف مادربزرگش، نانا، درك مي كند نوجوان بودن يعني چه؟ اما بازگشت مادرش درست مثل همان كريسمس طوفاني كه او را گذاشت و رفت، پر از درد است. حالا اپل نمي‌داند بايد با چه كسي زندگي كند. آن وقت با كسي آشنا مي‌شود كه از خودش هم تنها‌تر است. كسي كه چيزها را همان‌طوري كه هست، مي‌بيند. داستاني درباره پايان‌هاي تلخ و آغازهاي شيرين. داستاني براي فهميدن اينكه چه كسي با بقيه فرق دارد.

آخرین محصولات مشاهده شده