درباره‌‌ی 5 نمایش‌نامه (روایت‌هایی از مرگ تروتسکی)

لورا: بعضی روزا زندگی واسه من مثل یه برگه نازک دستمال کاغذی می‌مونه. مثل یه دیوار سفید که از گاز استریل ساخته شده و زندگی روی این سطح صاف با پروژکتور نمایش داده می‌شه. این زندگی منه. زنی که مسواک می‌زنه. زنی که پشت میز نشسته. این پوسته اون‌قدر نازکه که من می‌تونم دستمو به سمتش ببرم و انگشتمو توش فرو کنم. تروتسکی: ... چه‌طور می‌تونستم حدس بزنم اون قاتل منه، در حالی که هر روز از کنار هم رد می‌شدیم؟ چه‌طور می‌شد پیش‌بینی کرد کسی که گلای شیپوری به این زیبایی پرورش می‌ده کاری کنه که من دیگه نتونم آسمون آبی رو ببینم؟

آخرین محصولات مشاهده شده