درباره‌‌ی 1 شب باحال‌تر از باحال

«لوته» همراه مادرش رفته فروشگاه. مشغول كتاب خواندن مي‌شود. آن‌قدر غرق كتاب مي‌شود كه پاك فراموش مي‌كند كجاست. يك‌دفعه سرش را بالا مي‌آورد و مي‌بيند كه اي داد بيداد! فروشگاه تعطيل شده. همه‌جا تاريك است و هيچ‌كس هم نيست. تمام درها را هم بسته‌اند. اولش حسابي مي‌ترسد. ولي از قرار معلوم پسر همسايه‌شان، «فليكس»، هم توي همان فروشگاه گير افتاده. به نظر فليكس همه‌چيز باحال است. حتي گير افتادن توي فروشگاه. حالا يك فروشگاه خالي مانده و دوتا بچه بازيگوش! اولش همه‌چيز مثل روياست. بچه‌ها خوشحال و خندان آدامس، شكلات و چيپس برمي‌دارند و همه‌چيز براي يك جشن حسابي آماده است. اما ناگهان سر و كله دو تا دزد بدجنس پيدا مي‌شود. حالا چه اتفاقي مي‌افتد؟

آخرین محصولات مشاهده شده