درباره‌‌ی شکوفه‌های پاییزی (مجموعه داستان)

بايد مي‌رفتم، بايد خودم را به خويشتنم ثابت مي‌كردم. رفتم تا حوالي حضور، تا آنقدر نزديك كه بودنم را نفهمد. مي‌خواستم فقط ببينمش. او را كه نه، قسمتي از جوانيم را، تقريبا تمام خودم را، همه خاطرات خوب و دوست داشتني‌ام را كه سال‌ها در نبودنش با بودن آن‌ها زيسته‌ بودم، گريسته بودم...

آخرین محصولات مشاهده شده