درباره‌‌ی کافه داش آقا

فقط يك پنجره كافي بود كه تو رو از اون ديد و نوشت. مثلا پنجره آپاراتخانه سينما ايران يا همون ديده بان، تئاتر ملي با سينماي تابستاني اش، تو اون وقتي كه ارگ خوشحال ترين خيابان مشهد بود. انگار شادي مي‌فروخت. توي ارگ بزن و بكوب و رقص و آواز، بيا و برو و لات و گنده لات، يك جا بودند كه همه شون، نه كم شون نه بيشترشون، همه شون اهل صفا بودن. اصل دل. سفت و ميخ پاي حرف وايستادن. صاحبش كه همه همه بود، اسمش داش آقا بود.

آخرین محصولات مشاهده شده