درباره‌‌ی هر 2 نیمه ماه تاریک است (مجموعه شعر)

يك لحظه مكث كرد خيال. وگرنه از پل گذشته بوديم و حالا داشتيم. براي همه چيز دست تكان مي‌داديم. من اما روبه‌روي شهري ايستاده‌ام. كه ناي ايستادن ندارد. و نيم‌رخ ماه بر شبش سوراخ است. و رد پاهاي تو. در هزار كوچه‌اش سوراخ است. و جاي لب‌هايت بر پيشاني‌ام سوراخ است. كليد را در جمجمه‌ام بچرخان و. داخل شو. به آغوش اعصابم بيا. در تاريكي سرم بنشين. اتاق را بگرد. و هر چه را كه سال‌هاست پنهان كرده‌ام. از دهانم بيرون بريز. پرده‌ها را كنار بزن. چشم‌ها را بشكن. و متن را از نقطه‌اي كه در آن اسير شده. آزاد كن.

آخرین محصولات مشاهده شده