درباره‌‌ی فرشتگانی در لابه‌لای گیسوانم

در هنگامی که کودک بسیار خردسالی بیش نبودم، مادرم به خوبی متوجه شده بود که گویی در عالم دیگری به‌ سر می‌برم... من حتی به خوبی دورانی که در گهواره می‌خوابیدم را به یاد دارم. البته باید بگویم که آن گهواره، یک زنبیل بزرگ بود: و به یاد دارم که مادرم بر روی من خم می‌شد. من همچنین در اطراف مادرم، تعدادی موجودات نورانی بسیار خارق‌العاده و زیبایی را می‌دیدم. موجوداتی نورانی به رنگ‌های گوناگون که بیش‌تر شبیه رنگین‌کمان بودند! آن‌ها بسیار بزرگ‌تر از من، اما کوچک‌تر از مادرم بودند. شاید بتوان گفت که قد و قامت کودکی سه ساله را داشتند. این موجودات در هوا پرواز می‌کردند و به سبک‌بالی پر می‌نمودند و من به خاطر دارم که دستانم را پیش می‌بردم تا آن‌ها را لمس کنم، اما هرگز موفق به انجام این کار نمی‌شدم. من به راستی مسحور این موجودات بودم! زیرا ؛آن‌ها دارای نورهایی بسیار زیبا بودند.درآن دوران ، نمی‌دانستم که مشغول دیدن صحنه‌هایی هستم که با آن‌چه دیگران به صورت معمول می‌بینند و مشاهده می‌کنند بسیار تفاوت دارد. مدت‌ها بعد بود که تازه از سوی خود آن موجودات نورانی دریافتم که نامشان ”فرشته“ است...

آخرین محصولات مشاهده شده