درباره‌‌ی عزازیل

به لباس پاره پاره شده عيسي كه بر فراز صليب به تن داشت نگريستم و بعد به طيلسان فاخري كه اسقف به تن داشت نگاه كردم. لباس‌هاي مسيح پوسيده، مندرس، نخ‌نما و در جاي جايش آثار پاره‌شدگي داشت و تارش از پودش مي‌گسست و در قسمت سينه گريبان چاك، در حالي رداي فاخر اسقف تمامي اعضاي بدنش را به خوبي پوشانده و خوش بر تنش نشسته بود و تماما زربفت، تنها صورت اسقف از ميان آن لباس پيدا بود! داستان مسيح پنجه گشوده و خالي از مال دنيا اما اسقف صولجاني خوش‌ساخت و پربرق و جلا در پنجه‌هاي ممسك و فروبسته‌اش داشت با خودم گفتم حتما بايد از جنس طلاي ناب ساخته شده باشد. مسيح بر تارك خود تاجي از خارهاي تيز، سوزنده و بي‌رحم داشت تاجي ساخته دستان حقد، نشسته بر سري سرشار از درد و روحي پرآلام در حالي كه اسقف بر سرش تاجي زرين و پر جلا داشت... چنين به نظرم رسيد كه مسيح با دستاني گشوده و سرشار از رضا و تسليم، پذيراي قرباني شدن خويش بر فراز صليب از خودگذشتگي شده در حالي كه دستان اسقف طوري بود كه پنداري قصد دارد با قدرت هر چه تمام‌تر پهنه آسمان و زمين را در چنگ سخت فروبسته‌اش، نگه داشته و تا ابدالآبدين ملك مطلق خويش سازد.

آخرین محصولات مشاهده شده