درباره‌‌ی سونات کرویتسر و چند داستان دیگر (مجموعه داستان)

كوشان كه جلو اشكي كه در سينه‌ام مي جوشيد بگيرم در دل مي‌گفتم: ((او حال مرا اين‌جور فهميده است. صدايي در دلم مي‌گفت ((عشق گذشته ما تمام شده. پاك تمام شده!)) به من نزديك نشد و كوششي براي دلجويي از من نكرد. آنچه به او گفته بودم او را آزرده بود. صدايش آرام و خشك بود.

آخرین محصولات مشاهده شده