درباره‌‌ی زنان وقتی خفته‌اند

من بسيار زود شوهر كردم. به اصرار خاله مهربانم كه زن دوم پدر اميرهوشنگ بود و خيلي زود جوان‌مرگ شد. خاله مثل مسيح بود. مثل بودا. همه را دوست مي‌داشت بي‌آنكه به گناه‌كار بودن و نبودن و به شرارت آن‌ها كار داشته باشد. خاله هميشه از پسر ناتني‌اش تعريف مي‌كرد. مي‌گفت اميرهوشنگ بسيار با استعداد است. هم خوش‌هيكل است. هم خوش‌صورت. هم مرد كار. راست مي‌گفت اين‌ها را. اميرهوشنگ زيباترين مردي بود كه من هرگز ديده بودم به چهره. كاري هم بود. به ازدواج با او تن دادم. مصيبت آغاز شد.

آخرین محصولات مشاهده شده