درباره‌‌ی جنگ بود

پوتين‌ها انقدر بزرگ و سنگين بودكه پا به پايم نمي‌آمدند، مي‌دويدم، اما توي گل فرو مي‌رفتم و زمين مي‌خوردم و عراقي‌ها نزديك‌تر مي‌شدند. يكي از پوتين ها از پايم درآمدو بندهاي سياه لنگه ديگر دور پايم پيچيده بود. مي‌دويدم و پوتين را روي زمين مي‌كشيدم.

آخرین محصولات مشاهده شده