درباره‌‌ی باغ کاغذی و شش داستان کوتاه دیگر از نویسندگان بزرگ (مجموعه داستان)

«به گذشته باز مي‌گردم، به روزهايي كه زندگي آسان بود و ميتوانستي شب‌ها با خيال راحت در خيابان قدم بزني، بدون آنكه ترسي از حضور دزدان و ولگردهاي خياباني داشته باشي كه مبادا با شئي محكم برسرت بكوبند و هرچه پول داري از جيبت بردارند و بروند. خانم مامي جاميسون مادربزرگ بچه‌هاي محله كه به ما پول و آب‌نبات مي‌داد و اجازه مي‌داد بالاي درخت تنومند خانه‌اش قايم شويم تا مبادا پسرهاي بزرگ‌تر ما را پيدا كنند، متاستفانه يك تابستان به شدت مريض شد و مي‌بايست كه در رختخواب مي‌ماند.»

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده