درباره‌‌ی جاده آرامگاه (نمایش‌نامه)

افسر نگهبان: بهت گفتن كه مرخصي؟ آگل: بله. افسر نگهبان: اما من هنوز بهت ابلاغ نكردم. آگال: (لبخندي مي‌زند، سر تكان مي‌دهد) اگر حبس بريده بودين، زودتر ابلاغ مي‌شد! افسر (در نگاهي خيره و خوش‌آيند) شغلت چيه؟ آگل: فلاح... افسر: صياد نيستي كه؟ آگل: نه. افسر: كرجي‌بان چي؟ آگل: نه. افسر: قايم تعمير مي‌كني؟ آگل: نه. افسر: پس اين همه قايق چيه كه با كاغذ درست مي‌كني؟ آگل: يك رفيق دارم، آب‌بازه. راهي اين بندر اون بندر. خاطرخواه يك دختره‌ست. مي‌ترسم آخرش تو خشكي لنگر بندازه! افسر: مرخصي، برو!

آخرین محصولات مشاهده شده