دربارهی تله ماه
سركي به حيات كشيد. در را بست و نفسي گرفت. ساعتش را از نظر گذراند و مهين با گرفتن كمرش، چادر از سر درآورد و پشت به او، گفت:
ــفكر كردم اون دختر كه بياد، سروكلهي تو هم باهاش پيدا ميشه ولي نشد. چطور شد اون رو راهي كردي و خودت اومدي؟ قراره پيش كسي بمونه تا تو برگردي؟
ــگرفتار بودم، فرستادمش كه ببيندت و روحيهاش عوض شه، الانم اومدم دنبالش كه ببرمش. بد عادتش كردي كه تا اين ساعت بخوابه؟
پيرزن اخمي كرد و گوشهي چادر از دستش آويزان شد و روي زمين افتاد؛
ــكي رو مادر؟ اون كه رفت. پس دنبال كي اومدي؟
قدمي كه ميخواست بردارد، در هوا ماند. نگاه ناباورش روي چهرهي خالهاش نشست تا شايد ردي از شوخي ببيند.
چهره در هم كشيد و بيدليل خنديد تا حجم تعجبش را نشان دهد:
ــرفت؟ كجا رفت؟
ــيه تاكسي اومد دنبالش و اين دخترم گفت تو براش فرستادي.
ــمن همين امروز صبح باهاش تماس گرفتم و گفتم خودم ميآم دنبالش. كي اومد دنبالش خاله؟
زن چنگي به صورتش زد و از بيملاحظهگي خودش، شرمنده شد:
ــنگفت مادر، تاكسي اومد و اونم رفت.
مگر ميشد او بيخبر جايي برود؟ دلش فريادي از بن جگر ميخواست اما به داد زدن كوتاهي بسنده كرد:
ــلعنتي كجايي؟
كد كالا | 253938 |
زبان | فارسی |
نویسنده | اعظم کلانتری |
سال چاپ | 1399 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 944 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 4 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 750 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.